طعم زهر است مرا بهره ز ابریق زمان
از درازای شب هجر تو شیرین سخنم
هر که را راه و طریقی است به خلوتگه عشق
راه را آن که به فقدان تو گم کرد منم
هستم از یاد تو و رسته ام از یاد دگر
مستم از بوی تو و بوسه به ساغر نزنم
دل فتاده است به زنجیره عشاق رخت
ره نمی جویم و در حلقه این انجمنم
سیرتت گر چه بیاموزم و همچون تو شوم
پاک چون شبنم آویخته از یاسمنم
ور نباشد که چو فرهاد زنم بر دل کوه
رخ مهسان تو بر لوحه این دل بکنم
Friday, March 5, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment