Wednesday, February 17, 2010

یاران پدر

دارم ز پدر در سر این پند گهرباری
کز سر همه خواهد شد جز موهبت یاری
گر دوست تو را باشد در سیل مصیبت ها
بیش از همه می ارزد ا زآنچه تو پنداری
از دوست رسد هر دم بر لوح ضمیر من
آسایش و آرامش ، محجوبی و دینداری
خواهی اگرت روزی اسرار رفاقت را
باید که بیاموزی از رسم پدر باری
کو را بود از دوران شش یار برادر سا
پیوسته چو خون باشد در قالب وی جاری
فخر است در این حلقه حیثیت یاران را
از ابطحی می گویم این خیر ز شر عاری
تا طرفه نژاد آید هر غم بگریزد که او
شهره است به یارانش در ملحت و عیاری
اصغر بود ار نامش در مهر ، مهین باشد
اسوه است طبیبان را در شهر ، قلمکاری
عباس دگر یاری همچون گل بی خاری
قناد بود کنیه با لحن شکر باری
اوصاف سپهری را خواهی اگرت گویم
استاد بود الحق در عالم آماری
نوبت چو به زند آمد از جمله این یاران
باید که از او گویم اوصاف مدد کاری
بهمن که در این حلقه از جمله کلانتر شد
بر معتمدان آیت در حسن و به همیاری

No comments:

Post a Comment