Saturday, October 8, 2011

برای مهندس قالیچه باف

من حسن رخ ماه تو در دل دارم
برعشق تو صدامید باطل دارم
حیرانم اگر چنین برآن حسن وجود
زان موی توآن جعدسلاسل دارم
سالوس نبینمت که در جنگل دهر
بر زهد تواعتقاد کامل دارم
نام تو که صدحسن درآن مستتراست
شمعی است فروزان که به محفل دارم
قاموس گل ارچه خالی از نام تواست
چون لاله به دیده این شمایل دارم
این باد بلا اگر که خیزد به فنای
ازتوست امیدی که به ساحل دارم
لبیک به حق وصدق و پاکی وخلوص
برذات تواین سلسله عامل دارم
یادرویت بودآئینه این قلب الیم
تا به دیدار رخت یکسره نائل دارم
چه نیازاست مراگوهرومسکوک زرین
که به دل همچودری فاخر و قابل دارم
هرچه آموختم از مکتب نورانی توست
دل خود جمله براین مدرسه مایل دارم
بر ره کوی توافتاده ام از بهر نیاز
که به احسان تو درویشم و سائل دارم
اگرازدست تو جامی زهلاهل بزنم
همچنان شهد چنین زهر هلاهل دارم
فارغم جمله ز کین و حسدو بخل وغرور
که چنین نقش کرامات تو بر دل دارم

No comments:

Post a Comment