من حسن رخ ماه تو در دل دارم
برعشق تو صدامید باطل دارم
حیرانم اگر چنین برآن حسن وجود
زان موی توآن جعدسلاسل دارم
سالوس نبینمت که در جنگل دهر
بر زهد تواعتقاد کامل دارم
نام تو که صدحسن درآن مستتراست
شمعی است فروزان که به محفل دارم
قاموس گل ارچه خالی از نام تواست
چون لاله به دیده این شمایل دارم
این باد بلا اگر که خیزد به فنای
ازتوست امیدی که به ساحل دارم
لبیک به حق وصدق و پاکی وخلوص
برذات تواین سلسله عامل دارم
یادرویت بودآئینه این قلب الیم
تا به دیدار رخت یکسره نائل دارم
چه نیازاست مراگوهرومسکوک زرین
که به دل همچودری فاخر و قابل دارم
هرچه آموختم از مکتب نورانی توست
دل خود جمله براین مدرسه مایل دارم
بر ره کوی توافتاده ام از بهر نیاز
که به احسان تو درویشم و سائل دارم
اگرازدست تو جامی زهلاهل بزنم
همچنان شهد چنین زهر هلاهل دارم
فارغم جمله ز کین و حسدو بخل وغرور
که چنین نقش کرامات تو بر دل دارم
Saturday, October 8, 2011
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment