Tuesday, December 29, 2009

مسیحا

همه اندیشه ام امشب رخ زیبای تو بود
چشم شهلای تو و قامت رعنای تو بود

به دو چشمم تو کجائی که ببینی ز فراق
گوهر اشک بد و میل و تمنای تو بود
ز صدای همگان گوش گرفتم که هنوز
محفل یاد مرا نغمه آوای تو بود
آنچه از مهلکه یاس رهانیده مرا
نفس گرم و روان بخش مسیحای تو بود
امشب این بلبل خنیاگر گلزار خلوص
هر چه را دید همانا گل سیمای تو بود
جوهر کلک من از وصف پریشانی من
درد هجر از نفس معجزه آسای تو بود
سوختم چون پر پروانه و این شعله گرم
آتش چشم پر از فتنه و بلوای تو بود

No comments:

Post a Comment