Monday, November 23, 2009

شعر مهر

آمدی با مقدمت نورالعیان آورده ای
برتن افسرده ام ای گل تو جان آورده ای
مردم شهرم مرا دیوانه خوانند از فراق
آمدی ای برتر از جانم روان آورده ای
بر من بیمار محزونت دوا آورده ای
بر من مسکین ز لطفت آشیان آورده ای
جان بقربانت که با افسون چشم مست خود
بر من بیخانمان جنت مکان آورده ای
جان که لایق نیست ای زیبا که قربانت کنم
آمدی خجلت به روی میزبان آورده ای
گر که درخود گم شود هر کس به روز وصل دوست
در حضور من قیامت این زمان آورده ای در سکوت و حسرت گفتار یاران ای سرود
با کلامت شعر مهر دوستان آورده ای

No comments:

Post a Comment