Sunday, November 22, 2009

هانی

دیدگانم بر ره است از انتظار هانیه

وه چه دلتنگم به روی گلعذار هانیه

ناصحم خواند به صبر ولیک کی داند که من

از کفم یکسر بشد صبر و قرار هانیه

کاش می شد تا فقط یک بار می دیدم ورا

تا دمی آرام گیرم در کنار هانیه

بهر یاران شمع محفل بود و چون تندیس فخر

می زیم زین پس به یاد و افتخار هانیه

خوش نگر در پرتو این شید جاویدان فروز

دوستان در گردشند اندر مدار هانیه

یاد مهرش با من اندر هر زمان و هر مکان
تا شوم روزی به مقصد رهسپار هانیه

1 comment: