Monday, November 23, 2009

امان

امشب از عشق ، تو را مرهم عشق جان خواهم دید
مامن دلکش آلام روان خواهیم دید
سینه را داده به باد از ثمر صبر و قرار
پای را تا به سر از شوق دوان خواهم دید
سفره ای گسترم از عشق ، قدم رنجه کنی
ماه را بر سر این سفره عیان خواهم دید
تیر مژگان تو بر چله ابرو که نشست
دیده را در هدف تیر و کمان خواهم دید
در حضورت نه فقط بوی گل و حسن جمال
کانچه بیند دل و لا غیر ، همان خواهم دید
دیده را پنجره ای رو به گلستان بهار
خانه را ملک شهنشاه جهان خواهم دید
تا سرودم دهد از تلخی ایام ، پناه
از بد حادثه دهر ، امان خواهم دید

1 comment:

  1. دست خوش داداش من که یکی یکی دارم می خونم حال می کنم ؛دمت گرم واقعاٌ

    ReplyDelete