نازنین دختی که از لطف خدا بر من رسید
شاخه ای از یاس بی همتای مغرور سپید
از دو چشمش شرمسار آمد نگاه شید مهر
طاق ابرویش رخ مهتاب را در هم کشید
کرد دادارش مزین برجمال وحسن روی
لاله و سوسن چنین رنگی بخود هرگز ندید
از وی آمد بر دل خونین مادر التیام
نیست درقلب پدرجز بررخ ماهش امید
تار او با پود عشق و معرفت تابیده شد
روح او با لطف و مهر و عاطفه در هم تنید
مامن آلام شد آن ذات پر شور و نشاط
عید ما گردید روزی که او به دنیا شد پدید
تا ورا دارم به گیتی بی نیاز از هر رفیق
ماه من ،محجوب من این گوهر ناب فرید
درهوای خانه چون نوریست بربطلان شب
یا رب از لطف تو این خورشید برظلمت دمید
azize delameeeeeeee eyvala bahador kamelan ziba bood
ReplyDelete