Wednesday, November 18, 2009

مرحم جان

امشب از عشق ، تو را مرحم جان خواهم دید

مامن دلکش آلام روان خواهم دید


سینه را داده به باد از ثمر صبر و قرار

پای را تا به سر از شوق دوان خواهم دید


سفره ای گسترم از عشق ، قدم رنجه کنی

ماه را بر سر این سفره عیان خواهم دید


تیر مژگان تو بر چله ابرو که نشست

دیده را در هدف تیر و کمان خواهم دید


در حضورت نه فقط بوی گل و حسنجمال

کانچه بیند دل و لا غیر ، همان خواهم دید


دیده را پنجره ای رو به گلستان بهار

خانهرا ملک شهنشاه جهان خواهم دید


تا سرودم دهد از تلخی ایام ، پناه

از بدحادثه دهر ، امان خواهم دید


بهادر

No comments:

Post a Comment