امشب از عشق ، تو را مرحم جان خواهم دید
مامن دلکش آلام روان خواهم دید
سینه را داده به باد از ثمر صبر و قرار
پای را تا به سر از شوق دوان خواهم دید
سفره ای گسترم از عشق ، قدم رنجه کنی
ماه را بر سر این سفره عیان خواهم دید
تیر مژگان تو بر چله ابرو که نشست
دیده را در هدف تیر و کمان خواهم دید
در حضورت نه فقط بوی گل و حسنجمال
کانچه بیند دل و لا غیر ، همان خواهم دید
دیده را پنجره ای رو به گلستان بهار
خانهرا ملک شهنشاه جهان خواهم دید
تا سرودم دهد از تلخی ایام ، پناه
از بدحادثه دهر ، امان خواهم دید
بهادر
No comments:
Post a Comment